نمیدانم از کجا شروع کنم. از موهبت دوست خوب بگویم؟ از شگفتانگیز و ترسناک بودن روان آدمیحرف بزنم؟ از سلطه هورمونها بر ذهن و روان انسان حرف بزنم؟ از اینکه به عنوان یک گونه در برابر آموختههایمان بسیار فراموشکاریم حرف بزنم؟ نمیدانم.
از ضرورت پذیرش دردهر بار که از کسی شنیدهام که : این ما نیستیم که کتابها را انتخاب میکنیم، بلکه کتابها هستند که ما را انتخاب میکنند برایم سوال شده است که آیا حقیقتا اینطور است؟ و این یعنی من هیچ تجربهای در این مورد نداشتهام.
برائت علنی حضرت ابی ذر غفاری قدس سره و شیعه شدن بسیاری از مردم شام به خاطر ویداشتم برای خواهرم از حس دلتنگیام نسبت به کتابها حرف میزدم که به این نتیجه رسیدیم که من در همه عمر به کتابها وابستگی عجیبی داشتهام: کلاس چهارم بودم که راهم را به کتابخانه مدرسه به عنوان دستیار کتابدار باز کردم و از آن به بعد هم در تمام سالهای مدرسه، کتابخانه پاتوق همیشگی من بود. همینطور داشتیم میگفتیم و از این تجدید خاطره شاد میشدیم که برای خواهرم از زمانی گفتم که به کتابهایی که او به من هدیه داده بود چنان سرگرم شده بودم که تصمیم گرفت هیچگاه به من کتاب هدیه ندهد و فهمید که تنها رقیبش، کتاب است.
از به موقع خواندندچار وسواس فکری شدهام. اما اصلا خودم را مقصر نمیدانم. کمیفکر کردم که چطور شروع شد. به نتایجی رسیدهام که هیچ منبع معتبری برای رد یا تاییدشان وجود ندارد. اما فکر میکنم اینطور شروع شد که مدام از خودم میپرسیدم چطور؟ چرا؟
هفدهم اردیبهشت نود و نهپیشنوشته:
بالش رویال کد P 1داشتم با هیجان از مخاطبهامون براش حرف میزدم و میدیدم بازخورد لازم رو نمیگیرم.
هشتم اردیبهشت نود و نهآخرین باری که با حال آشفتهم باهاش حرف زدم بهم گفت:
یادکردی از یک خلبان شهیداین روزها با خشم شدیدی که تمام ذهنم را به خودش درگیر کرده، دست و پنجه نرم میکنم.
چهارم اردیبهشت نود و نه: از نخندیدنامروز، روز بهتری داشتم: بهتر از دیروز و هفته گذشته و ماه گذشته و معتقدم این روند بهبود قراره ادامه داشته باشه.
Dr.Amir Nik'Khah دکتر امیر نیکخواهتعداد صفحات : 2