حدودا هفتهی پیش بود که برای اولین بار متوجه شدم که چقدر در دهه گذشته زندگی ام بدنم تحت فشار تحمل کورتیزول بیش از اندازه بوده است. به زبان ساده تر، چقدر همیشه در استرس مضاعف زندگی کرده ام. بله... بله... همه ما هر روز در سوشال میدیا میبینیم که چقدر پستهای مربوط به اثرات کورتیزول منتشر میشوند. همه ما هر روز در مکالماتمان به حضور دایمیاسترس در زندگی مان اشاره میکنیم، اما این دریافت آنی من از حجم استرسی که در آن زندگی میکردم، کمیبا وقوف به داشتن استرس دایمیمتفاوت بود.
بگذار سعی کنم کمیتوصیفش کنم: فرض کن در یک حباب بزرگ زندگی میکنی و به ین موضوع آگاهی. فرض کن که شنیدهای که زندگی در این حباب میتواند اثرات مضر غیر قابل بازگشت فراوان بر روی سلامت جسم و روان تو داشته باشد، اما نمیتوانی تشخیص بدهی آیا در حال حاضر حباب به تو آسیب زده یا نه. فرض کن روزی تصمیمیمیگیری از حباب خارج شوی، میروی و میروی و پشت سرت را نگاه نمیکنی. فرض کن بعد از هشت ماه به یکباره برمیگردی و برای اولین بار، از بیرون به حباب نگاه میکنی و به اثراتی که این هشت ماه دور شدن از حباب بر روی تو داشته فکر میکنی.
و آنجاست که برای اولین بار میتوانی ببینی که حبابی که در آن زندگی میکردی چقدر بزرگ بوده و هوای داخل آن چقدر تیره و آلوده و سنگین بوده.
هفتهی پیش برای اولین بار متوجه شدم که چقدر حجم استرسی که در دهه گذشته زندگی تحمل میکردم زیاد بوده. هفته گذشته برای اولین بار توانستم اضطراب اجتماعی که همیشه در زندگی داشتم را به خوبی ببینم. گفته بودم گاهی دچار لکنت میشوم؟ گفته بودم گاهی حتی این لکنت را نمیفهمم؟ هفتهی پیش برای اولین بار فهمیدم لکنتی که داشت بیشتر و بیشتر میشد از کجا ریشه گرفته بود.
ترک کورتیزول؟ نه اشتباه برداشت نشود، هنوز استرس از زندگی من حذف نشده: هنوز هم هرشب به فرمان و حکم کورتیزول حداقل یک بار از خواب میپرم و به ندرت خواب کافی و کامل دارم. اما مثل تمام اعتیادها که نقطه شروع ترک آگاهی به حجم اعتیاد و اثرات منفی اعتیاداست، برای من هم نقطه شروع ترک اعتیاد به کورتیزول آگاهی به حجم آن و اثرات منفی آن است.
هنوز هم برایم سخت است باور کنم که انقدر حجم استرس و اضطرابم زیاد بوده...